loading...
آموزش زبان های باستانی
محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 83 جمعه 06 شهریور 1394 نظرات (2)

 

ریشه واژه لکی «وا»  vâ  به معنی باد :

 

واژه فارسی «باد» در زبان لکی به گونه ی «وا»  vâ  (در مناطق الشتر، کوهدشت و رومشکان طرهان به گونه ی «وای»  vây ) به کار می رود.

در زبان اوستائی «واتَ»  vâta و در پهلوی «واد» wâd و «وای»  vây و در پازند «وات»  wât به معنی باد، ایزد باد می باشد. روز 22 ماه زرتشتیان به همین نام خوانده می شود. همچنین در زبان اوستائی «وَیو»  vayu  به معنی هوا، ذکر شده است.

در سنسکریت ودایی «ووت»  vuta (  ) به معنی باد، خدای باد، و «وَیو»  vayu  به معنی هوا، می باشد.

نام باد در زبان پهلوی به گونه ی «وات»  vât  ( «وای»  vây ) می باشد، و همچنین در زبان پهلوی واژه ی «وای» wây  به معنای «هوا» آمده است ، این واژه قابل مقایسه با واژه لکی «وا» wâ  به معنای «هوا» است.

در اوستا واژه ی «واتو برتَ»  vâto bereta  به معنای باد برده است، معادل این واژه در گویش لکی واژه «وابردی»  vâ berdy به همان معنای باد برده است.

واژه ی «باد» در خوارزمی «واد»  wâd  - یغنابی  «ووت»  wot  - روشانی  «بوذ»  boz  - آسی (لهجه ی دیگوری) «وَد»  wad  - سغدی  w' t  یا wât  - تاجیکی کنونی «بود»  bod  - کردی مهابادی «با»  bâ  («بای»  bây ) و در فریزندی، یرنی و نطنزی به گونه ی vâj  گفته می شود. در زبان دری «واد» و در گویش های سمنان - سرخه - لاسگرد - شهمیرزاد و گویش پیشین نراق «وا» به معنی «باد» می باشد. و در گویش های گیلانی به دو گونه «وا»  vâ  و «باد»  bâd  گفته می شود. در گویش بیذُوُی و کرمان و دلیجان «واد»  vâd  و در سنگسر «وه»  ve و در کهکیلویه و بویر احمدی «بای»  bây  و در آشتیان «وَاد»  همه به معنی «باد» گفته می شوند.

در متن مانوی به «بادخشک و سوزان»  هُشَگ  hošag  گفته می شود که خود واژه ی «خشک» در زبان لکی و گویش لری و راجی دلیجان به گونه ی «هُشک»  hošg  تلفّظ می گردد.

در پهلوی «هُشک»  hušak  و در گویش های بیذُوُی و یزد و قالهر و میمه «هشک»  hošk  و در دلیجان «هشک» hošg  به معنی «خشک» می باشد.

می بینیم که حرف «خ» در زبان پهلوی نیز (در پاره ای از واژه ها) به گونه ی «هـ » تلفّظ می شده و باز به طور نمونه واژه ی «خنک» در پهلوی «هونَک» hunak  و در زبان لکی و گویش لری «هَنِک» honek تلفّظ می گردد.

در زبان فرانسه «ونت»  vent ، در زبان روسی «ویت»  weet  و در انگلیسی نیز «وایند»  wind  همه به معنی«باد» است.

 

منابع :

1-پیوند واژه های لری با دیگر زبان های آریائی ، ایرج محرّر، نشر بلخ ، 1384

2-گویش لکی بازمانده ای از زبان های باستان، سیدحشمت الله موسوی و شهناز عزیزی، تهران : پیشرو مبتکران ، 1393

 

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 370 سه شنبه 03 شهریور 1394 نظرات (0)

 

ریشه واژه لکی «وَر»  var  به معنی برف :

 

واژه ی لکی «وَر»  var  در فارسی به معنی برف است که در زبان لکی به گونه های «وَر» و «وِییر»  vêyr  (در الشتر به گونه ی «وَرف»  varf ) تلفّظ می گردد.

در زبان اوستایی «وفرَ»  vafra ( همچون گویش زرتشتیان یزد) و در زبان پهلوی «وفر»  vafr  خوانده می شود. در گویش زرتشتیان کرمان «ورپ»  varp  به معنی برف می باشد.

در گویش بیذُوُی «وَفر» vafr  و در گویش های شهمیرزادی، سنگسری، نطنزی، گالشی، روستاهای شرق گیلان و در اشکشمی و سنگلیچی به گونه ی «ورف» varf  تلفّظ می گردد. در گویش راجیِ دلیجان «وَرفِ» ، گویش مونجانی «وارفه»  vârfa ، در گوش یودغا «وِرفُه»  werfoh  ، گویش سمنانی «وَرَه»  vara  ، آشتیانی «وَرفَ» ، سرخه ای : «وور»  vôr  ، لاسگردی : «وَر» var  ، و در گویش کردی مهابادی به دو گونه ی «بَفیر»  bafir  و «بَفر»  bafr گفته می شود.

 

منابع :

1-پیوند واژه های لری با دیگر زبان های آریائی ، ایرج محرّر، نشر بلخ ، 1384

2-گویش لکی بازمانده ای از زبان های باستان، سیدحشمت الله موسوی و شهناز عزیزی، تهران : پیشرو مبتکران ، 1393

 

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 68 سه شنبه 03 شهریور 1394 نظرات (0)

 

ریشه واژه لکی «وارون»  vâron

 

واژه فارسی باران در زبان لکی «وارو»  vâro ( در نورآباد دلفان «وارون» vâron ) و در گویش لری خرم آبادی «بارو»  bâro  تلفّظ می شود.

در در اوستا «وارنتَ»  vârenta  به معنی باران و «وار»  vâr  به معنی «باریدن» است.

در زبان پهلوی «واران»  vârân  به معنی «باران» و «واریتن»  vâritan  به معنی «باریدن» است.

در گویش بیذُوُی (ابوزیدآباد کاشان) مانند لکی وارو تلفّظ می شود. در زبان آسی (لهجه ی دیگوری)  warun  (و لهجه ایرونی  wain ) به معنی «باریدن» می باشد. در کردی «واران» (کردی مهاباد  bârân ) و در گویش لنگرودی «وارئون»  vârôn  و رشتی «واران»  vârân  همه به معنی «باران» و در سیاهکل «وارسَن»  vârassan و در زبان ژاپنی «فور»  fur  به معنی باریدن می باشد. در گویش بروجردی «بارو» به معنی «باران» است.

در گویش های کوهمره نودان، جروق، سرخی و فارس ، «بارو» به معنی «باران» است. در گویش های لُری و گیلانی «بوار»  bavâr  به معنی «بِبار» و «نوار»  navâr  به معنی «نَبار» و باز در گویش لری و لنگرودی و گالشی : «بوارم» به معنی «ببارم» ، «بواری» به معنی «بباری» ، «بواره» به معنی «ببارد» ، «بواریم» به معنی «بباریم» ، «بوارین» به معنی «ببارید» ، «بوارن» به معنی «ببارند» است.

در هندی نو «باریش» به معنی «باران» است ( «باریش» در زبان تکی استانبولی به معنی «صلح کردن» است ).

 

نکته : واژه های پهلوی و لکی برخلاف فارسی امروزی هر دو با واج «و» شروع می شوند.

شاهد مثال لکی :

 

ژ او سر ترکش او سوارکاران

ماواریا ایرشت تیر وینه واران

 

 

منابع :

1-پیوند واژه های لری با دیگر زبانهای آریایی، ایرج محرّر

2-گویش لکی، سیّدحشمت الله موسوی،شهناز عزیزی

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 71 دوشنبه 19 مرداد 1394 نظرات (0)

 

ریشه واژه لکی «اُر»  ôr  به معنی ابر :

 

در زبان لکی واژه ی ابر به گونه ی «اُر»  ôr  تلفظ می گردد.

این واژه در اوستا  «اَوِْرَ»  awra  یا  aowra   و در پهلوی «اَور»  awr  می باشد .

شاهد مثال لکی:

آری بلی، آه است وا، ابر است اور و باد است وا

هم پیش می باشد نوا، گفتار بیهوده چرن

 

واژه ابر در زبان سنسکریت «ابرَ»  abhra  است.

در زبان کاسی  «اوبریاش» به معنی «خدای باران و رعد» آمده است. واژه ابر در پارسی میانه «ابر»  abr  و در سکایی «ابرَ»  abra  گفته می شود .

واژه ابر در گویش لری مانند زبان لکی به صورت «اُر»  or  تلفّظ می شود.در کهکیلویه و بویراحمد نیز ôr تلفّظ می شود. در گویش های سیستانی ، دلیجانی (برخی از مناطق) ، میمه و گویش پیشین نراق به گونه ی «اُر»  owr  و در گویش راجی دلیجان «اَور»  awr  و در دزفولی و خوری «اُور»  ôwr  و کردی مهابادی «هَور»  hawr   آشتیانی «اُوِْرِْ» تلفّظ می شود. در بلوچی «هَور»  haur  به معنی «باران» می باشد. همچنین واژه ابر در گویش بیذُوُی و یزدی «اَور»  avr   و کردی کورمانجی «اِویر»  ewir  گفته می شود.

در افغانی «اورَ»  owra  و در آسی (لهجه ی دیگوری)  «ارو»  arv  و در تاجیکی کنونی «ابر»  abr  گفته می شود.

در زبان یونانی  borêas  به معنی «باد شمال» و به زبان روسی «بوریا» به معنی بوران که هم ریشه با واژه ی «اوبریاش» در زبان کاسی است.

در زبان انگلیسی و فرانسوی «ایر»  air  به معنی «هوا» و در ایتالیایی «اریه»  aria  به معنی «هوا» می باشد. همچنین واژه های انگلیسی چون : awrial = هوائی ، aerology = هواشناسی ، aeroplane = هواپیما  ، و واژه های فرانسوی چون : aerien = هوائی  ، aèro plane = هواپیما  ، aèrologie = هواشناسی  ، و واژه های ایتالیائی چون : aereo = هوائی ، هواپیما(اسم مذکر) و  aerofisica = هواشناسی ، همه از «ایر»  air  به معنی «هوا» گرفته شده اند ، که خود آن قابل مقایسه است با واژه هائی که در خصوص «ابر» ذکر شد.

 

منابع :

1-پیوند واژه های لری با دیگر زبان های آریائی ، ایرج محرّر، نشر بلخ ، 1384

2-گویش لکی بازمانده ای از زبان های باستان، سیدحشمت الله موسوی و شهناز عزیزی، تهران : پیشرو مبتکران ، 1393

 

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 181 یکشنبه 04 مرداد 1394 نظرات (0)

 

ریشه واژه لکی «زَمی» zami  به معنی زمین :

 

واژه فارسی زمین ، در زبان اوستائی به گونه ی «زَمَ»  zama  ذکر شده است. در هندی باستان  jmâ   به معنی «روی زمین» و در هندی کنونی «زمین» است .

این نام در زبان پهلوی به گونه ی «زمیک»  zamik  (یا zamig )  است.

این واژه در زبان لکی «زَمی»  zami  است.

در افغانی  jmaka به معنی زمین است که به همین واژه در هندی باستان نزدیک است.

در گویش سریکلی zems  /  اُستی  zanxa  /  بلوچی  zamik  به معنی «مزارع ، بذرها» /  در گویش خوری زَمی  zami  (مانند زبان لکی)  /  در گویش سرخه ای  «زَم»  zam  /  کردی مهابادی  : «زَوی»  zawi  /  در گویش های لُری ، سیستانی ، خراسانی و زفره کوهپایه اصفهان به گونه ی «زِمی»  zemi  گفته می شود.

 

نام زمین در اشعار فارسی :

 

اساسی که در آسمان و زمی است

به انـــــدازه قــــدرت آدمـــــی است

«نظامی»

 

ابـــا خــلعت فـــاخر از خـرمــــی

همی رفتی و می نوشتی زمی

«رودکی»

 

در زمی اندر نگر که چرخ همی

با شـــب یا زنــده کــــارزا کــند

«ناصرخسرو»

 

آمــد بهار خـــرم و آورد خرمی

وز ف نو بهار شد آراسته زمی

«منوچهری»

 

بخشم اندرون شد از آن زن غمی

به خـواری کشیدش به روی زمی

«شاهنامه»

 

به خوبی روشن است که تلفّظ زمین در اشعار فارسی همچون تلفّظ زبان لکی و گویش خوری ، «زَمی»  می باشد.

نام یشت نوزدهم در اوستا «زامیاد یشت» خوانده می شود. «زامیاد» به معنی «فرشته یا ایزد زمین»  است . نگهبانی روز بیست و هشتم هر ماه شمسی با ایزد زامیاد می باشد. در گذشته درخت نشاندن و تخم کاشتن و عمارت ساختن در این روز را خجسته و نیکو می دانسته اند.

 

چـون زامــیاد نیاری ز می تو یاد

زیرا که وشتر آید می روز زامیاد

«مسعود سعد لاهوری»

 

تعدادی از واژه های مرتبط با زمین در زبان پهلوی :

زام  zâm  : زمین

زامدات  zâmdât : زامیاد، نام روز بیست و هشتم از هر ماه

زامیات zâmyât : ایزد زمین ، = زامدات

زمنیتن  zamenitan : بردن، هدایت کردن، فرستادن

زمیک چیهرک zamik cihrak : زمین چهره(دارای گوهر زمینی)، نام گونه ای از ستارگان است.

زمیکن zamiken : زمینی، خاکی

زمیکیک zamikik : زمینی خاکی

زمیک پتمانیه  zamik patmânih : هندسه(علم مساحت کردن زمین) ، زمین پیمائی

زمیک سرتکان  zamik sratakân  : ستارگانی که از نوع زمین هستند.

 

منابع :

1-پیوند واژه های لری با دیگر زبان های آریائی

2-گویش لکی ، سید حشمت الله موسوی، شهناز عزیزی

3-فرهنگ زبان پهلوی، دکتر بهرام فره وشی

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 213 یکشنبه 04 مرداد 1394 نظرات (0)

 

ریشه واژه لکی «مونگ»  moŋ  به معنی ماه :

 

در زبان اوستائی «مأونگه»  mâwngh (یا  maoŋah ) و ماونگ  mâoŋ به معنی ماه (مهتاب) ذکر شده است.

در زبان سنسکریت «ماس»  mâs  به معنی ماه است .

در زبان پهلوی و پارسی هخامنشی به صورت «ماه» آمده است.

در زبان لکی به گونه ی «مُنگ»  moŋ  (در رومشکان به گونه ی «مونگ»  muŋ ) است.

 

شاهد مثال لکی :

 

اســاره ستاره بود مانگ ماه

همان آفتاب منوّر هُور است

 

 

در گویش طالشی  «ماونگه» /  گویش خوانساری «ماگله»  mâgala   /  کردی : «مانگ»  mâng   / کهگیلویه و بویراحمدی و لری خرم آبادی و بروجردی :  «ما»  mâ   /  یزدی و کرمانی :  «مه»  ma  آمده است.

در زبان روسی  «مائی»  mâi  و در زبان انگلیسی  «مون»  moon  و در آلمانی  «مُند»  mond  به معنی ماه می باشد.

همچنین «سی روز ماه» در زبان انگلیسی به گونه ی «مأونث»  /  در روسی «میسیتسه»  mesetsa  / فرانسوی :  «مویس»  mois  /  اسپانیائی :  «مِس»  mes  و در ایتالیائی به گونه ی «مِس»  mese  گفته می شود.

 

منابع :

1- پیوند واژه های لری با دیگر زبان های آریایی، ایرج محرّر

2- گویش لکی، سیدحشمت الله موسوی

3-گلزار ادب لرستان، اسفندیار غضنفری

 

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 115 پنجشنبه 01 مرداد 1394 نظرات (0)

 

ریشه واژه ی لکی «هُوَر»  hoar  به معنی خورشید و آفتاب :

 

در زبان لکی گویش بیرانوندی واژه ی «هوِْر» hoer  و گویش حسنوند به گونه ی  «هَور»  haor  و لکی نورآباد دلفان  «هُوَر»  hoar و  hovar ، تلفّظ می گردد.

در زبان اوستائی «هوَر»  hvar  به معنی خورشید می باشد. در اوستا «هوِرِنَ»  hvêrêna  به معنی درخشش است . نام کوچک ترین پسر اشو زتشت  «هوَرِچیثرَ» می باشد که از «هوَر» (خورشید)  و  «چیثر» (چهره)  گرفته شده که به معنی خوشید چهره است.

در زبان سنسکریت  «سوَر»  savar  به معنی خورشید است . که با «هوَر» اوستائی و نام های ذکر شده در زبان لکی قرابت دارد. در ریگ ودا(کتاب مقدس هند)  «سوریه»  sorya  به معنای خورشید و خدای خورشید است. در بسیاری از واژه ها حرف «h» اوستائی در سنسکریت «s» تلفّظ می گردد. از جمله «هند» و «سند» یا «هوم» و «سوم» نمونه هائی از این تبدیل هستند.

در زبان کاسی  «سوریاش»  suriyaš  به معنی «خدای خورشید» آمده است

در زبان پهلوی «خوَر»  xvar   به معنی آفتاب، و «هوَرشت»  hvaršêt   به معنی خورشید است .

 

 

در اشعار فارسی نیز نام خورشید به گونه ی «هوُر» ذکر شده است :

 

 

که شیری نترسد ز یک دشت گور

ســـتاره نــتابد هــزاران چو هـــور

«فردوسی»

 

 

نـــــور گیتی فــروز چشمه هــــور

زشت باشد به چشم موشک کور

«گلستان سعدی»

 

 

چو حـورم نهان و چو هــور آشکارا

ولیک از حقیقت نه حورم نه هورم

«سنائی غزنوی»

 

 

شاهد مثال لکی:

از حــــــجاب آمـــــــد بــــــرون آن طلعت آئینه وار

عینه واتی شعله ی هور هور بی له خاوار دا دیار

 

در گویش گالشی  «خورّو»  xurru  به معنی آفتابی گفته می شود. نام «خورشید» در طبری : «خور»  xur   -  اُستی : «خُر»  xor («خور» xur )  -  شغنی : «خِر»  xêr  (یا xir ) و در گویش های شهمیرزادی و سنگسری به گونه ی «خور»  xor  به کار می رود . در گویش های گیلانی و کردی مهابادی «خور»  xor  به معنی خورشید گفته می شود .

 

 

 

 

 

 چند نمونه بیت :

نه پیوسته از خوشه ی تر دهـد

گـهی بــرگ ریـزد گـهی بـر دهد

بزرگان چو خور در حجاب اوفتند

حسودان چو اخگر در آب اوفتند

بـــرون آیــد از زیــر ابـــر آفــتاب

به تــدریج و اخـــگر بمیرد در آب

«بوستان سعدی»

 

 

خــــور از خورشید رویت شرم دارد

مـه نــــــو ز ابـــــــــرویت آزرم دارد

به شهر و کوه و صحرا هر که و نیم

زبان دل به وصــــــــلت گــــرم دارد

«باباطاهر عریان»

 

 

در زبان ایتالیائی «سولَر»  solare   به معنی خوشید با واژه های «سوریاش» در زبان کاسی و «سَوَر» زبان سنسکریت قابل مقایسه اند .

در زبان ژاپنی  «هی رو »  hiru  به معنای ظهر می باشد .

 

در زبان سومر قدیم  «اوتو»  utu  به معنی الهه آفتاب ، ذکر شده است .

نام آفتاب در گویش های بیذُوُی ، سیستانی ، نشلجی ، قالهری ، دلیجانی ، سمنانی ، لاسگردی ، شوشتری و لری خرم آبادی به گونه ی «اَفتو»  aftow  - در گویش سبزواری : «اِفتو»  efto  - دهات خراسان «افتو»   aftov  -  سرخه ای «آفتو»  âftaw   -  زرقانی «اَفتو»  -  بروجردی اَفتَو»  -  محلاتی  «آفتو»  âfto   -  راوری «اَفتِو»  aftew  -  میمه ای «اُفتُو»  oftow   - زفره کوهپایه اصفهان «اُفتو»  ofto   - گویش شرق گیلان «آفتُو»  âftow   -  و در گویش کردی مهابادی به دو صورت «هَتاو»  hatâw   و  «تاو»   tâw  تلفّظ می گردند .

 

 

منابع :

1-پیوند واژه های لری با دیگر زبان های آریایی، ایرج محرر

2-گویش لکی بازمانده ای از زبان های باستان، سید حشمت الله موسوی، شهناز عزیزی

3-بومیان دره مهرگان، رحیمی عثمان وندی

 


محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 584 چهارشنبه 31 تیر 1394 نظرات (0)

 

ریشه واژه لکی «آسمون»  âsmon  به معنی آسمان :

 

این واژه در زبان لکی به صورت «آسمون»  âsmon  یا  «آسِمون»  âsemon به کار می رود .

در زبان اوستائی «اسموُ»  asmu  به معنی آسمان می باشد. در زبان پارسی باستان  «اَسَمن»  asaman   و در سنسکریت  «اَثمن»  (هندی کنونی : «آسمان» ) به معنی آسمان ، می باشد.

در گویش لری به صورت  «آسِمو»  âsemo  ( بروجردی : آسِموُ )  -  سیستانی :  «آسموُ»  âsmu   -  زفره کوهپایه اصفهان :  «آسمو»  âsmo   -  بیذُوُی کاشان :  «آسمُ»  âsmô   -  محلاتی و سنگسری :  «آسِموُن»  âsemun   -  سمنانی و شهمیرزادی به گونه ی «آسِمون»  âsemon   تلفّظ می گردد.

 

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 82 چهارشنبه 31 تیر 1394 نظرات (0)

 

ریشه واژه لکی «رشیا»  rešya  به معنی ریخت :

 

در زبان لکی  «رشیا»  rešya  به معنی «ریخت»  و  «رشونت»  rešonet  به معنی  «ریختی»  به کار می رود. در زبان لکی  «بِرِشِن»  berešen   یعنی  «بریز» می باشد.

واژه ی  «ریختن»  در اوستا  «ریچ»  reech   و در زبان پهلوی  «ریچیشنیک»  rechišnik  می باشد.

در گویش زفره کوهپایه اصفهان  «برژه»  berežeh   یعنی  «بریزی»  است.

در زبان روسی  «راسیپات»   paccbпatb   به معنی  «ریختن» است.

 

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 110 چهارشنبه 31 تیر 1394 نظرات (0)

 

ریشه واژه لکی «تُنِک»  tonek  به معنای نازک و نیز آب کم عمق

 

این واژه در زبان لکی و نیز در گویش لری به صورت «تُنِک»  tonek  هم به معنی  «آب کم عمق»  و هم به معنی  «نازک، باریک»  می باشد.

در زبان هندی باستان  «تَنوک»  tanuk  یعنی  «کم، اندک، تنک» آمده است.

در زبان روسی  «تونکی»  TOнkий   یعنی  «کم،اندک» است.

 

نام شهر «تنکابن» (در شمال ایران)  از همین واژه گرفته شده است :

پسوند بُن که در زبان مازندرانی به معنی پایینِ می‌باشد و در اسامی مکان‌های زیادی در شمال کشور وجود دارد. در نتیجه تنکابن به معنی «پای» یا «زیر تنکا» می‌باشد.

درمورد وجه تسمیه تنکابن نظریهٔ دیگری نیزبیان شده، تنکابن یا تنک آب بن یعنی جائی که جلگه ساحلی دریای کاسپین تنک می‌شود. «تنک» به زبان مازندرانی به معنی «اندک و کم» است. آن قسمت از ساحل دریا که اندک از بن کوه فاصله دارد به عبارت دیگر آن قسمت از ساحل دریا که با پهنای کمی از بن آب ظاهر شده‌است تنک آب بن یا تنکابن نامیده شده‌است.

البته دلیل دیگری نیز برای فلسفه این نام بیان می شود که به علت تابستانهای شرجی و طاقت فرسا و همچنین زمستان تقریباً سرد منطقه و شرایط کشاورزی در این آب و هوا از واژه تن کاه به معنی کاهنده جسم وتن برای تعبیر سختی از تن کاه بن به تنکابن درآمده‌است.

در گذشته غالب ذکر نام این منطقه در طول تاریخ قبل از تنکابن، دیلمستان و یا دیلم خاصه بوده است.

ظاهراً نخستین بار در اواخر قرن نهم، مرعشی در تاریخ گیلان و دیلمستان از لفظ تنکابن برای این منطقه نام برده‌است. احتمالاً این نام از نام «قلعة تُنکا» ــ که اولیاءاللّه آملی در ۷۶۴ آن را در تاریخ رویان ضبط کرده ــ گرفته شده‌است. به نوشتة رابینو، تنکابن به معنای «پایین تنکا» است.

 

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 53 سه شنبه 30 تیر 1394 نظرات (0)

 

ریشه واژه لکی «رو» ru  به معنای رودخانه

 

رودخانه در زبان لکی به گونه ی «رو»  ru  و در زبان پهلوی «روت»  rôt  به کار می رود.

در کوهمره نودان، جروق و سرخی فارس به گونه ی «رو» تلفّظ می گردد.

این واژه در زبان اسپانیولی  «ریو»  rio  و در زبان انگلیسی به گونه ی  «ریور»  river  ، در هر دو زبان به معنای «رودخانه» به کار می روند که با واژه ی لکی هم ریشه است.

 

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 48 سه شنبه 30 تیر 1394 نظرات (0)

 

 

این واژه در زبان لکی و گویش لری به صورت «اَمار»  amâr  به معنی انبار است.

در زبان سومری «امبار»  ambar  به معنای «مرداب» به کا رفته است.

بعضی از زبان شناسان واژه ی «انبار» را از ریشه ی  «پِلی»  pelê  هند و اروپایی به معنی «پُر کردن، انباشتن» می دانند. در سانسکریت  par  به معنی «پُر کردن» است. در زبان پهلوی به صورت  «همبار»  hambâr   آمده است.

واژه ی انبار در سایر زبان ها بدین قرار است : در زبان فرانسوی  plein  ، پُر  -  لهستانی :  «ایمبار» ، imbar  -  در زبان کنونی یونانی : «امپاری»  ampari یعنی «انبار»   -  زبان مجاری : «همبار» ، hambar   -  روسی : «امبار» ، ambar   - بلغاری : «امبار» ، ambar  -  صربستان ( یوگسلاوی) : «همبار» ، hambar   -  گرجی : «امباری» ، ambari   -  آلبانی : «امبار» ، ambar   -  ترکی : «امبار» ، ambar   -  ارمنی : «آمبار» ، âmbâr   -  عربی : انبار -  کردی مهابادی : «اَمبار» ، ambâr  -  که در همه این زبان ها به معنی «انبار» به کار رفته است.

 

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 57 دوشنبه 29 تیر 1394 نظرات (0)

ریشه واژه "فِرَ " :

 

در زبان لکی واژه ی « فِرَ »  fera  به معنی « زیاد » و در پهلوی «فره»  freh  به معنی «زیاد، فراوان»  می باشد .

واژه ی اوستائی «فرهیه»  frahya  به معنی « زیاد و فراوان » است . واژه « فُرات » نیز با واژه ی اوستائی قرابت دارد.

در پارسی باستان «فَرنه»  farna  و در زبان مادی  «فرن»  fhern  به معنی  «شکوه و فر»  همه از یک ریشه اند.

این واژه در زبان ایتالیایی به گونه  «پروفلوویو»  profluvio   به معنای  «فراوان» گفته می شود و در زبان آلمانی  «فروه»  froh   به معنی  «شاد،خوشحال» به کار می رود.

واژه ی  «فره» در شعر زیر به معنی «زیاد» به کار گرفته شده است :

کاشک آن گوید که گویم هیچ نه

بــر یکــی بـــرچــند نفزایـد فـره

«رودکی»

 

شـد رنج دلـم فــره چه تدبیر کنم

بگسست سر از ره چه تـدبیر کنم

«عطار»

 

کشوری را دو پـادشه فـــره است

در یکی تن یکی دل از دو به است

«سنایی»

 

مثال از شاهنامه:

1) چون آن شاه پالوده گشت از بدی

    بـــــــتابید از فـــــــره ایـــــــزدی

 

2) چه گفت آن سخنگوی با فر هوش

    چو خسرو شوی بـندگی را بکوش

 

فردوسی در بیت اول آن را به معنی  «نور،فروغ»  و در بیت دوم آن را به معنی  «بزرگی و شکوه» به کار رفته است.

 

 

شاهد مثال لکی:

فــــره مترسم ژی روزگاره

ژی فتنه لئیم شویم بدکاره

«گلزار ادب لرستان»

 

در زبان پهلوی «فره پیه» fera pya به معنای «چاق و فربه» است. در زبان لکی به صورت جدا،واژه ی «فره»  fera  یعنی «زیاد» و  «پی»  py  به معنی «پیه» معروف است، ترکیب مجموعاً به معنی دارنده ی پی فره py fera  یا  ferapy  است که همان چاق و فربه معنا می دهد.

 

 

منابع :

1-گویش لکی، سید حشمت الله موسوی

2-پیوند واژه های لری با دیگر زبانهای آریایی، ایرج محرّر

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 52 یکشنبه 28 تیر 1394 نظرات (0)

 

واژه آئی āi در اوستا به معنای آهای آمده است، در گویش لکی نیز واژه ی «آی» به همان معنای آهای می باشد مانند : « آی مردم » که به معنای «آهای مردم» است

در زبان اوستایی واژه ی آئیتی بر  āiti-bar  به معنای پیش بردن آمده است، در گویش لکی معادل آن واژه آئیتی ور به معنای جلو انداختش می باشد .

در زبان پهلوی واژه ی آبوس  ābus  به معنای آبستن آمده است ، آبستن در گویش لکی به صورت آوس  awes  کاربرد دارد، قرابت واژه ها چه از نظر نگارش و چه از نظر معنوی مشخص است.

در زبان اوستایی واژه ی اَثَت  asat  به معنای آن هنگام آمده است، در گویش لکی رایج اثه asa  یا اسه  asa  دقیقاً به همان معنی آن هنگام و آن موقع کاربرد دارد.

در گات ها واژه ارم aram  و رم  ram  به معنای آسائیدن و آرامیدن است ، در گویش لکی واژه ی آروم  arom  معادل آن ها به همان معنای آرامیدن و آسائیدن است.

 

منبع : گویش لکی بازمانده ای از زبانهای باستان، سید حشمت الله موسوی


محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 244 یکشنبه 28 تیر 1394 نظرات (0)

واژگان مشترک لری و لکی و کردی

 

گویش لری خرم‌آبادی با لکی و کردی جنوبی به عنوان همسایگان قدیمی در عین تفاوت دارای قرابتهای زبانی زیادی هستند. در زیر تعداد محدودی از واژگان مشترک بسیار زیاد این گویش‌ها به همراه معادل‌های فارسی آنها آورده شده‌است.


فارسیلری خرم‌آبادیلکیکردی جنوبی
بلند کردن هیز هئز، هیز هیز
سوگواری آذیتی ئازیه‌تی ئازیه‌تی
گیج شیت شئت، شیت شیت
چرخاندن لِر، غِر لر، خِر خر
پوسته توژ تووژ تووژ
عجیب بلاجی بلاجۊی، ئلاجۊی ئڵاجهۊ
زار (فقیر) ژار ژار ژار
مغز مه زگ مه‌زگ مه‌ژگ
پوست تووک تووک تووک
خرچنگ کرژئن قژنگ، کژنگ قرژنگ
سلامت ساق ساق، ساک ساق
رشوه روشه ت روشه‌ت رشبه‌ت
جلو نوها یا نووا نووا نوا
بد گه ن پیس ، گه ن گه‌ن
سالم ئازا ئازا ئازا
بار گِل گل گل، کهڕه‌ت
آغوش بالوش باوش باوش
جمع بِرمه بِر بڕ
لاغر اندام بَل باریک به‌لّه باریک بهڵ باریک
از هم پاشیده، دربدر ته فراتین ته‌فراتۊن-ئه یک شؤیا ته‌فراوتۊناو
شکاف تلیش تلیش تلیش
شکست خورد توزِس تووزیا تووزیا
شایعه، چو چاو چاوو چاو
سیلی چه‌پاڵه چه‌پاڵه چه‌پاڵه
حیله گر رنباز فن باز ، گاوباز ،چاپ چوله باز، رف شیله باز ڕنباز
ردیف ، رج رزگ رّزگ ڕزار
سرازیری لیژ لئژ، لیژی لیژ


 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 65 جمعه 26 تیر 1394 نظرات (0)

وجه تسمیه دلفان

 

دلفان اسم خود را از ابودلاف که «ملک» وی از قرن سوم تا نهم واقع در شمال لرستان بوده‌ است گرفته‌است. و البته در نقشه ایران دو هزار سال قبل از میلاد این منطقه به نام دلفان ذکر شده است و بعید نیست نام این منطقه از آن اقتباس شده باشد .

به روایت دیگری دلفان در اصل پیشینه آن بر گرفته از واژه باستانی"DEL+PANAG" یعنی دل به اضافه پسوند مکان در مفهوم «خوشایند» است که پس از آن در فارسی میانه به (DEL+PAN )یعنی جایگاه دلنشین  بدل شده که نهایتا واژه «پان» مانند واژگان پارسی چون گوسپند، پیل و بسیاری واژگان دیگر حرف "پ" آن به حرف "ف" تبدیل و بصورت "دلفان" درآمده است

نام قبلی نورآباد «دم آیزه» بوده است که به گفته قدیمی ترها این کلمه یعنی دم آیزه روسی است و به معنی «سرزمین باد» می باشد. در واقع روس هایی که برای بستن عهد نامه صلح ، بدون اسلحه وارد خاک دلفان می شوند وقتی به  مکان فعلی نورآباد  می رسند، بادهای شدیدی در حال وزیدن بوده است و آنها این روستا را دم آیزه می خوانند. (این نظر سند معتبری ندارد و به روایت دیگری در سالنامه های آشور ناسیراپال در مسیر جنگ آشورناسیراپال(. بر علیه پیشوای قبیله «ناسیکو» به نام آکدی «نورآداد» در عبور از این منطقه  چند نقطه مسکونی وجود داشته که یکی به نام «اوزه» uze  بوده که با  «آیزه» شباهت دارد.


محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 214 دوشنبه 15 تیر 1394 نظرات (0)

 

واژه ی آبستن در زبان پهلوی «آپوس»  âpus  گفته می شود.

در زبان لکی و گویش لری به گونه ی «اُوِس»  owes  تلفّظ می گردد.امّا این واژه د لرستان برای چهارپایان به کار می رود. در زبان لکی واژه ی آبستن به گونه ی «لَم پِر»  lam-per  به کار می رود. واژه ی «لَم»  lam  به معنی «شکم» و واژه «پِر»  per  به معنی «پُر» می باشد.

در زبان آریایی (هندواروپایی) «پِر»  per  و در زبان لاتین  pario  به معنی «زائیدن» است.

در زبان سُغدی «پریک»  pryk  ، اوستایی «پَیریکا»  pairikâ  ، زبان پهلوی و ارمنی : «پریک»  parik  ، در زبان فارسی میانه ترفانی : «پَریگ»  parig  ، در زبان پشتو : «پَیری»  pêrai  ، همه به معنی « زاینده و بارور » می باشند. در زبان عبری « پریاه »  periâh  به معنی بارور شدن و «فرات»  forât  (رود فرات) به معنی بارآور و حاصلخیزکننده است .

امّا در مورد واژه آوِس ، در گویش تربت حیدریه واژه آبستن را به گونه ی «اَووس»  avus  و در سیستان «آبس»  âbes  برای چهارپایان کاربرد دارد.

تلفّظ این واژه در گویش راور به گونه ی «اُوِس»  oves  و در کرمان به گونه ی «اُوِست»  ovest  ، در خوانسار : «آوِس»  âves  ، در نیشابور : «اَووست»  avust  و در گویش کردی مهابادی به گونه ی «آوس»  âvês  می باشد .

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 367 جمعه 12 تیر 1394 نظرات (0)

 

این واژه در زبان لکی و گویش های لری خرم آبادی ، سمنانی ، سیستانی ، شوشتری ، بیذُوُی ، لاسگردی ، گیلانی ، خوری ، دلیجانی(برخی از مناطق آن) ، وارانی ، بیجگانی ، نشلجی ، قالهری ، میمه ای و کرمانی به گونه ی «اُو» ow یا aw  تلفّظ می شود .

در دیگر گویش های ایرانی به قرار زیر گفته می شود :

بروجردی : اَو / راوری : اِو ew / محلاتی : اُ o  / کهکیلویه و بویراحمدی : اُ  ô  / شهمیرزادی : او  u  / خراسانی : او  ov  / سرخه ای : آو  âw  / کردی کورمانجی : اَو  av  و  کردی مهابادی : آو   âw  / گالشی : آو  âv  / لنگرودی آو  / رشتی : آب  âb  / بلوچی : آپ  âp  / گویش پیشین نراق : اُو   ov  / مازندرانی : اُو  ö  / راجی دلیجان : اُوَِ   ovae  / .

همچنین در گویشهای کوهمره نودان ، جروق ، سرخی فارس ، تفرشی ، آشتیانی ، زرقانی و شیرازی واژه فارسی آب به گوه ی «اُو » به کار می رود؛ چنانکه شاعر شیرازی گوید :

هِی صبح شد و باز به امید تو شُو شد

هِی از چیش من اشک تو وِلُو شد

من لبدی مفلوک و تو بشکن با لُو بنداز

شِفِش نمیدم از حرکاتت دلم اُو شد

«بیژن سمندر»

 

در اوستا «آپ» âp  به معنی آب ، و «آپو» âpo  به معنی آب ها ، و «اَوُخوارِنَ»  avô xvarena  به معنی آبخور، می باشد .

در زبان سومری «آ»  A  به معنی آب و  aba  به معنی دیایی می باشد .

در زبان سنسکریت «آپَس»  âpas  به معنی آب و  âpa  به معنی مقداری آب ، ذکر شده است .

«آب» در زبان پارسی باستان به گونه ی «آپی»  âpi  و در زبان پهلوی «آف» âf  و در زبان سکایی به گونه ی «آپ»  âp  ذکر شده است.

واژه ی آب در زبان فرانسوی به گونه ی «او»  eau  ، در زبان افغانی «اُبَ»  oba ، در تاجیکی کنونی «اُب»  ob  و در یغنابی به گونه «اُپ» op  تلفّظ می گردد.

در زبان ایرلندی  abha  به معنی رود ، و در زبان مائوری زلاندنو «آو»  awa  به معنی دریا ، گفته می شود.

 

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • راهبردهای نوین آموزشی
  • الگوهای تدریس
  • کتیبه های ایرانی
  • لک زبانان
  • منطقه چواری
  • مهر میهن
  • نگارخانه
  • مرجع رسمی تاریخ ایران و جهان
  • بانک نقشه های روستایی
  • کتابخانه مجازی
  • عکاسی خاطرات
  • سنگ نبشته های هخا منشی به خط فارسی باستان
  • محمد رشیدیان
  • سروش لکستان
  • سروش دلفان
  • مدرسه شهید اصغر وصالی
  • محمد رشیدیان سیکه وندی
  • سیکوند چواری
  • امرداد
  • تارنمای خبری زرتشتیان(همازور)
  • کوروش نیکنام
  • تارنمای رسمی زرتشتیان در استکهلم
  • تارنمای خبری تحلیلی زرتشتیان(برساد)
  • تارنمای رسمی انجمن موبدان کرج
  • انجمن موبدان تهران
  • انجمن جهانی زرتشتیان
  • انجمن زرتشتیان تهران
  • کلیسای ایرانیان مسیحی
  • انجمن کلیمیان تهران
  • ویکی فقه
  • دانشنامه آزاد ویکی پدیا
  • دایرةالمعارف ویکی پدیا
  • دایرةالمعارف اسلام پدیا
  • مرجع اسناد حقوقی
  • هواشناسی
  • معنای نام ها
  • سایت هواشناسی
  • آدرس فیسبوک
  • یار دبستانی
  • یار دبستانی
  • یار دبستانی من
  • یار دبستانی من
  • دبستان شهید عدالتجو
  • دبستان شهید وصالی
  • دبستان شهید یوسفی
  • قیمت روز خودروی شما
  • دانلود سریال جدید
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 64
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 20
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 212
  • بازدید ماه : 1,768
  • بازدید سال : 7,655
  • بازدید کلی : 33,661